جامعه مدنی سازوکاری قانونی برای مشارکت هرچه بیشتر مردم در تعیین سرنوشت و همچنین نظارت بر قدرت سیاسی حاکم است که این تجربه محصول شکلگیری جوامع دموکراتیک است. جامعه مدنی در قالب احزاب، تشکلها، مطبوعات و اتحادیههای مختلف صنفی نقش خود را نمایان میکند. خبرنگار ایکنا اصفهان، درباره پیشینه و وضعیت جامعه مدنی در جامعه ایرانی گفتوگویی با محمدعلی حسینیزاده، عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه مفید و نویسنده کتاب اسلام سیاسی در ایران داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
منظور از جامعه مدنی چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
جامعه مدنی مفهومی است با سابقهای طولانی در علوم سیاسی، اما به طور مشخص از اوایل قرن نوزدهم در جامعهشناسی سیاسی مطرح شد و به تعابیر و معانی مختلفی به کار رفته است. آنچه امروز از مفهوم جامعه مدنی در ادبیات جامعهشناسی سیاسی برداشت میشود، مجموعهای از نهادهایی است که بین فرد و دولت یا میان حوزه خصوصی و حوزه سیاسی قرار میگیرند. هر چه به دوران مدرن و قرن کنونی نزدیک میشویم، نقش این نهادها برجستهتر میشود. آنچه امروز نیاز داریم و باید به آن پرداخته شود، همین حوزه واسطی است که میان فرد و دولت قرار میگیرد و هم نقش تعدیلکننده ضربهها و فشارهای دولت به مردم را دارد و هم کمک میکند تا مردم به صورت مستقیم مشارکت سیاسی نداشته باشند، به عبارت بهتر این نهادها مشارکت تودهای را به مشارکت مدنی تبدیل میکنند. یعنی به جای اینکه مردم مستقیماً حرف خود را بیان کنند که به هرجومرج میانجامد، چون هر کس سخن و منافع خاص خودش را دارد، جامعه مدنی این خواستههای متنوع و متکثر را تجمیع کرده و به شکل سازمانیافته و مدون تبیین میکند و به دولت انتقال میدهد. دولت نیز تصمیمگیری میکند و تصمیمات آن از طریق جامعه مدنی به مردم منتقل میشوند. نهادهای جامعه مدنی مجموعهای بسیار متنوع و متکثر هستند، از اتحادیههای صنفی و کارگری گرفته تا روزنامهها، احزاب سیاسی و مجامع مذهبی. احزاب زمانی که در دولت باشند، در حوزه سیاست و قدرت قرار میگیرند و هر زمان که بیرون از ساخت دولت باشند، به یک نهاد مدنی تبدیل میشوند. ویژگی جامعه مدنی، استقلال از قدرت سیاسی و عدم اتکا به آن است و چون خود نیز صاحب قدرت سیاسی به آن معنا نیست، بنابراین زبان آن زبان زور نخواهد بود و مصالح و منافع خود را با گفتوگو و چانهزنی پیش میبرد.
جامعه مدنی چگونه نقش واسطهای خود را ایفا میکند و از طریق چه سازوکارهایی میان دولت و مردم واسطه میشود؟
نهادهای جامعه مدنی عموماً با زبان گفتوگو و چانهزنی و فشارهای خاص مثل اعتصاب و روشهای مسالمتآمیز، سخن خود را بیان کرده و خواستهها را به دولت منتقل میکنند، مثلاً اعتصابها و اعتراضهایی که اتحادیههای کارگری راه میاندازند، نوعی اعتراض مدنی است که خواستههای کارگران را منتقل میکند و شدیدترین نوع انتقال خواستههاست. به طریق معمول، خواستهها از طریق احزاب و مطبوعات به صورت مستقیم به دولت منتقل میشود، یعنی بدون اینکه فشار و اعتراضی باشد، خواستههای مردم به دولت انتقال پیدا میکند. البته این انتقال خواستهها به نهاد نیز بستگی دارد، مثلاً مطبوعات یک شیوه از انتقال خواستهها را دارند، وقتی خواستهای به عرصه عمومی کشیده میشود، مطبوعات آن را مطرح میکنند و دولتها مجبورند به این خواستهها واکنش نشان دهند. در واقع مطبوعات، دولت را مجبور میکنند که در این حوزهها پاسخگو باشد و این خواستهها را برجسته میکنند، حتی خواستهسازی میکنند. بعضاً ممکن است مردم از آنچه پشت پرده سیاست میگذرد اطلاع نداشته باشند یا خواستههای پنهان و نامشخصی وجود داشته باشد که مطبوعات این خواستهها و منافع را برجسته میکنند. مثلاً در دهه ۷۰، دولتی با شعار اصلاحات و توسعه سیاسی بر سر کار آمد، خواسته توسعه سیاسی در این دولت مطرح شد و مردم به آن رأی دادند و خواستار آن شدند، البته شاید خواسته همه مردم نبود، اما مطبوعات با فضاسازی که انجام دادند، این خواسته را به عرصه عمومی کشیدند و مردم را تشویق کردند که به این خواسته فکر کنند و دولت را وادار ساختند که پاسخگوی این خواسته باشد. بنابراین به نوعی میتوان گفت مطبوعات منفعتسازی نیز میکنند، یعنی منافع را به گونهای برای مردم بیان میکنند که آنها تصور کنند منافع واقعیشان است. در دوره بعد از اصلاحات، خواسته توسعه سیاسی به عدالتخواهی و توسعه اقتصادی تبدیل شد. در اینجا نیز میتوان نقش مطبوعات و رسانهها را برجسته دید. به نوعی این خواستهها برجسته شده و از جانب مردم حمایت میشود و دولت نیز مجبور میشود که به آنها پاسخ بدهد. اتحادیههای کارگری در بسیاری از کشورها چون نمیتوانند مستقیم با دولت به تفاهم برسند، زبانشان، زبان اعتراض و اعتصاب کارگری میشود که تا حدودی با سبک و سیاق و زبان روزنامهها و مطبوعات متفاوت است.
جامعه مدنی چه نسبتی با توسعه سیاسی دارد؟ آیا حاصل توسعه سیاسی است یا اینکه باید توسعه سیاسی را رقم بزند؟
جامعه مدنی محصول زندگی شهری مدرن است و گروههای جدیدی را خلق میکند که مستقیماً در عرصه قدرت حضور ندارند، اما منافعی دارند که باید دیده شود، مثلاً مطبوعات و رسانهها نیروهای جدیدی هستند که در دنیای مدرن خواه ناخواه وجود خواهند داشت، یا ثروتهایی که مستقل از دولت شکل گرفته است و اتحادیههای کارگری و اصناف که به طور طبیعی هر صنفی تمایل دارد تا خواستههای خود را بیان کند. به طور کلی، اقتضای جامعه مدرن تکثیر گروههایی است که مستقیما در قدرت نقشی ندارند و اصلاً شاید نمیخواهند نقشی داشته باشند، ولی منافع و خواستههایی دارند که باید به صورت مداوم بیان شود و دولت به آنها توجه کند. بنابراین توسعه سیاسی باشد یا نباشد، این گروهها شکل میگیرند. زمانی که توسعه سیاسی نیست، این گروهها عملا تحت فشار هستند و دولت نمیتواند با آنها مستقیماً وارد گفتوگو شود، زبان دولت زبان گفتوگو نیست، جامعه مدنی سرکوب میشود و به حاشیه میرود و عملاً کارکرد خودش را از دست میدهد. دولت مجبور است از روشهای خشونتآمیز یا بسیجگر استفاده کند که هزینههای بسیار سنگینی دارد و ممکن است به شورشهای اجتماعی منجر شود، چون وقتی گروههای اجتماعی و مردم از بیان مسالمتآمیز خواستهها با وساطت جامعه مدنی محروم شده و راه برای بیان خواستهها به شکل مسالمتآمیز بسته میشود، یعنی نهاد واسطی وجود ندارد که خواستهها را به صورت مداوم به دولت انتقال دهد، طبعاً نتیجه آن این است که مردم به خیابانها میآیند و مستقیما خواستههای خود را بیان میکنند. چون ورود تودهها به خیابان همیشه همراه با احتمال خشونت است، ریسک بزرگی محسوب میشود که یک دولت، جامعه مدنی را از کارکرد خودش محروم کند و اجازه دهد که مردم مستقیماً حرفهای خود را در خیابان بیان کنند.
در جامعه توسعهیافته، جامعه مدنی گسترش پیدا کرده و آزادانه با دولت گفتوگو و چانهزنی میکند، گاهی به توافق میرسد و گاهی هم از گفتهها و خواستههای خودش کوتاه میآید، ولی همیشه فعال است و به دولت کمک میکند تا جامعه را بهتر بشناسد. در واقع با نقد دولت، آن را اصلاح میکند و مانع فساد میشود. در مجموع، جامعه مدنی ضرورت حکومتداری مدرن است. سبک و سیاق زندگی در دنیای مدرن با دنیای سنتی کاملا متفاوت شده و تکثر گستردهای که وجود دارد، حکومتداری را بدون جامعه مدنی دشوار ساخته است. دولتها برای اینکه بتوانند ارتباط بهتری با جامعه داشته باشند و آن را بهتر ساماندهی کنند، نیازمند جامعه مدنی قوی هستند، هر چند که دولتها محدود و کنترل شده و توسط جامعه مدنی به چالش کشیده میشوند، ولی باید دولتمندی و حکومتداری را در بازه زمانیای فراتر از یک دولت و حکومت بمثابه قوه مجریه ببینیم. ممکن است در دورهای خاص قوه مجریهای توسط جامعه مدنی به چالش کشیده شده و مجبور به استعفا شود، ولی در درازمدت حکومتداریای که مبتنی بر جامعه مدنی است، رشد بهتری خواهد داشت و تضمین بیشتری برای تدوام حکومت به معنای کلان وجود دارد. علاوه بر این، مؤثرتر و همراه با آرامش و ثبات بیشتر عمل خواهد کرد.
با توجه به تعریف و کارکردهایی که برای جامعه مدنی ذکر کردید، وضعیت جامعه مدنی را در جامعه ایران چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا جامعه مدنی داریم؟ اگر جامعه مدنی در ایران وجود دارد، نقش آن ضعیف و کمرنگ نیست؟
جامعه ایران یک سنت طولانی از استبداد مطلقه تک محور دارد، یعنی دولتی که متکی بر شخص شاه و سلطنت بوده و تمام بار آن بر دوش آن شخص متمرکز شده است، بنابراین در سنت نباید انتظار داشت که شیوه حکومتداری در کوتاهمدت تغییر کند. در جامعه امروز نیز محدودیتهای زیادی برای جامعه مدنی وجود دارد و شاید بتوان گفت در ایران جامعه مدنی به طور طبیعی شکل گرفته، اما بالندگی پیدا نکرده و مولد نیست، حتی اگر دولت نیز فرصت و اجازه دهد، شاید آن بلوغ و پختگی که از نهادهای مدنی در جوامع توسعهیافته میبینیم، در اینجا شاهد نباشیم و طبعا ناپختگی هزینههایی را بر دولت و جامعه بار خواهد کرد. در واقع جامعه مدنی به طور طبیعی شکل میگیرد و در جامعه ما شکل گرفته است، یعنی مجموعهای از گروهها هستند که وابسته به قدرت نیستند و خواست تصرف قدرت سیاسی را نیز ندارند، اما به هر حال وجود دارند و دارای خواستهها و منافعی هستند، ولی کارایی جوامع مدنی کشورهای توسعهیافته را ندارند. اینکه در خصوص مسائل کوچک شاهد شورش و اغتشاش هستیم، نشاندهنده این است که جامعه مدنی وجود ندارد تا خواستههای مردم را منتقل کند و با دولت به توافق برسد، مردم مستقیماً خواستههایشان را بیان میکنند. بیان مستقیم خواستهها توسط تودهها نیز با ریسک خشونت همراه است، بنابراین میتوان گفت در ایران جامعه مدنی وجود دارد، اما خیلی کارآمد نیست. در کشور ما احزاب وجود دارند، ولی حزب به معنای واقعی وجود ندارد. گروههای مرجع اجتماعی داریم، ولی آنها هم محدودیتهایی دارند، مطبوعات نیز همینطور. باید پذیرفت که جامعه مدنی موجود با جامعه مدنی مطلوب و کارآمد در جوامع توسعهیافته فاصله زیادی دارد و آن سنت دولت محوری و تکیه بر کانون دولت و بزرگ دیدن آن همچنان در ایران تدوام دارد و شاید سالها طول بکشد تا این سنت شکسته شود و جامعه مدنی بتواند به بلوغ و پختگی لازم برسد و این سنت را تغییر دهد.
چه محدودیتهایی وجود داشته که اجازه نداده است جامعه مدنی به بلوغ و پختگی و کارایی برسد؟
عمده محدودیتهایی که برای جامعه مدنی وجود دارد، از سوی دولت است. طبعاً دولتها تمایل ندارند که مورد چالش و نقد قرار بگیرند. بخشی از این محدودیتها نیز به فرهنگ برمیگردد، اینکه فرهنگی در جامعه حاکم باشد که طالب نقد و پرسشگری نباشد و در عرصههای مختلف تابوهایی وجود داشته باشد که شکستن آنها هزینه دارد و نهادهای جامعه مدنی معمولاً نمیتوانند کنترل لازم را داشته باشند تا مثلاً نویسندگان و مطبوعات را از نوشتن هر چیزی باز بدارند، طبعاً این کنترل به حوزه جامعه و دولت منتقل میشود، یعنی جامعه و دولت هستند که میخواهند نهادهای مدنی را کنترل کنند، از طریق قوه قضائیه و فشارهایی که وارد میشود. بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت مجموعهای از موانع فرهنگی وجود دارد که گفتوگو، چالش، نقد و پرسشگری را از جامعه مدنی نمیپذیرد و حتی بیان خواستهها از طریق جامعه مدنی مطلوب نیست و این سنت وجود نداشته؛ مانع اصلی نیز دولت است و علاقه دولت به اینکه فعال مطلق و ما یشاء باشد و خود را مصون از نقد بداند و تمایل دولتمردان در تمام سطوح به اینکه دستوردهنده و آمر باشند، نه شنونده و دستورپذیر از حوزه جامعه؛ اینها همه موانع رشد و بالندگی جامعه مدنی به شمار میآیند.
منبع:
ایکنا
لینک مستقیم :
http://mobasherin.ir/shownews.aspx?id=47824