جمعه 10 فروردین سال 1403 Fri, 29 Mar 2024 13:41:01 GMT
کد خبر : 44576       تاریخ : 1397/09/25 14:22
 تجربه وحدت حوزه و دانشگاه در دوره طلایی اسلامی/ لزوم گفتمان‌سازی به جای جریا‌ن‌سازی

تجربه وحدت حوزه و دانشگاه در دوره طلایی اسلامی/ لزوم گفتمان‌سازی به جای جریا‌ن‌سازی

حجت‌الاسلام جهانگیری ضمن تأکید بر این اینکه حوزه و دانشگاه در سنت اسلامی منفک از هم نبوده‌اند و در قرن چهارم تمام علوم مورد نیاز جامعه در محیطی به نام «جامع» تدریس می‌شد، تصریح کرد: برای وحدت حوزه و دانشگاه صرف جریا‌ن‌سازی کافی نیست، بلکه نیاز ضروری به گفتمان‌سازی وجود دارد.

به گزارش مبشرین به نقل از ایکنا؛ هم‌زمان با فرارسیدن روز وحدت حوزه و دانشگاه، ضرورت تبیین چیستی، چرایی و چگونگی وحدت حوزه و دانشگاه به منزله یکی از مسائل کلانی که انقلاب اسلامی از آغاز با آن مواجه بوده است نمایان می‌شود. در همین باره گفت‌وگویی داشتیم با حجت‌الاسلام یحیی جهانگیری، مدیرکل دفتر همکاری‌های بین‌المللی دانشگاه مذاهب اسلامی، که علاوه بر تحصیل در حوزه علمیه و دانشگاه، در سفرهایی متعددی که به خارج از کشور داشته، در بسیاری از مجامع علمی مطرح جهان حضور یافته است.

یحیی جهانگیری فارغ‌التحصیل سطح چهار مؤسسه بین‌المللی مطالعات اسلامی است. او یکی از اولین طلاب حوزه علمیه قم است که رساله علمی خود را به زبان انگلیسی نگاشته است. وی در مقطع دکتری شیعه‌شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب قم نیز به ادامه تحصیل پرداخته و «نقش مصلحت در پویایی فقه شیعه» عنوان رساله دکتری اوست. جهانگیری عضو هیئت تحریریه مجله علمی the Journal of Science, Education and Society وابسته به دانشگاه وروتسلاو در لهستان، عضو مشاور مرکز بین‌المللی گفتان صلح اسلامی در سوئد و مشاور مذهبی شرکت «حلال سیلکرود» ژاپن است. در ادامه متن گفت‌وگو از نظر می‌گذرد؛

ایکنا: شما از فارغ‌التحصیلان حوزه و دانشگاه هستید. در ابتدا درباره سوابق آموزشی و تحصیلی خودتان که مصداقی از وحدت حوزه و دانشگاه است توضیح دهید.

در دوران راهنمایی درسم خیلی خوب بود و با اجبار پدر وارد حوزه شدم. چون نمرات ریاضی‌ام خوب بود، عموم معلم‌ها راضی نبودند وارد حوزه شوم. وقتی وارد حوزه شدم سعی کردم همزمان درس‌های آکادمیک خودم را ادامه دهم و در امتداد دروس حوزه، تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشم. سعی کردم تحصیل در حوزه و دانشگاه را با دغدغه جدی دنبال کنم؛ لذا تلاش کردم هم پژوهش‌هایم محصور در پژوهش‌ها حوزوی نباشد و هم در عرصه تدریس فقط در حوزه تدریس نکنم. به همین دلیل از ۱۷ سالگی در حوزه و از ۲۲ سالگی در دانشگاه تدریس می‌کردم.

تجربه وحدت حوزه و دانشگاه در دوره طلایی اسلامی

ایکنا: رشته تحصیلی‌تان چه بود؟
رشته تحصیلی حوزوی‌ام مطالعات اسلامی فقه و اصول است. پایان‌نامه سطح چهارم خودم را در حوزه علمیه قم به زبان انگلیسی نوشتم. در دانشگاه هم رشته کلام شیعی را دنبال کردم. بعداً به خاطر دغدغه‌هایی که داشتم سعی کردم در خارج از کشور هم فعالیت‌هایی داشته باشم.

ایکنا: از چه سالی تحصیل زبان را آغاز کردید؟

از سال ۷۴ وارد حوزه علمیه شدم. در سال ۷۷ که در پایه سوم حوزه بودم، بلافاصله یادگیری زبان انگلیسی، عربی و ترکی استانبولی را ادامه دادم.

ایکنا: با توجه به اینکه طلاب حوزه بیشتر روی زبان عربی تمرکز دارند و در مورد زبان انگلیسی احساس ضرورت نمی‌کنند، چه شد که از همان آغاز سراغ یادگیری زبان رفتید؟

البته همان زبان عربی که در حوزه تدریس می‌شود با زبان عربی امروز متفاوت است و صرفاً برای فهم متون کهن دینی کاربرد دارد و برای صحبت کردن به زبان عربی باید روش دیگری را پیگیری کرد. وقتی به حوزه آمدم هنوز احساس می‌کردم شاید اینجا جای من نباشد و با حوزه همدلی نمی‌کردم. یک روز صحبت‌های شهید بهشتی را شنیدم و خیلی نگاهم متفاوت شد. هنوز هم شیفته آن مرد بزرگ هستم. با خودم فکر کردم چرا مخاطب خود را فقط به منطقه خودم محدود کنم. می‌توانم خیلی فراتر عمل کنم.

تجربه وحدت حوزه و دانشگاه در دوره طلایی اسلامی
جالب است که در همان زمان سه اتفاق برای من رخ داد. یک اتفاق این بود که برای نماز ظهر به مسجد ‌رفتم. شخصی حدیثی از امام رضا(ع) خواند و گفت امام رضا(ع) می‌فرمایند که باید برای همه انسان‌ها حرف بزنیم. غروب همان روز کلیپی از سخنان شهید بهشتی شنیدم. به همین دلیل از همان زمان شروع کردم کتاب‌های زبان راهنمایی را مرور کردم. با خودم گفتم باید همین مقدمات مکالمه را یاد بگیرم. چند روز بعد یک توریستی از فرانسه به زنجان آمده بود و می‌خواست از حوزه علمیه بازدید کند. هیچ‌کس بلد نبود با او صحبت کند. با همان کلماتی که بلد بود با سختی با ایشان صحبت کردم. این سه اتفاق سبب شد انگیزه من مضاعف شود. بعداً بحث زبان را جدی گرفتم و سعی کردم زبان‌های دیگر را در کنارش بیاموزم.

ایکنا: اجازه بدهید وارد بحث اصلی خودمان شویم. به نظر شما وحدت حوزه و دانشگاه چه تعریفی دارد و آن تصویر اولیه‌ای که در ذهن طراحان این موضوع بوده چگونه بوده است؟

دانشگاه و حوزه از هم جدا نبوده‌اند که بخواهیم آنها را به هم بچسبانیم. آنها یکی بوده‌اند ولی جدا شده‌اند و اکنون وقت به هم رسیدنشان است. باید این را بدانیم. اگر پیشینه‌شناسی کنیم درمی‌یابیم که در گذشته حوزه در دل دانشگاه بود و دانشگاه هم در دل حوزه بود. در قرن چهارم، اولین دانشگاه در عالم اسلام در شهر بغداد تأسیس شد. در آن دانشگاه خواجه‌نصیرها هم نجوم می‌خواندند و هم کلام می‌نوشتند. شیخ بهایی‌ها هم ریاضی می‌خواندند و هم در حوزه موسیقی حرف داشتند و هم در علم فقه سخن می‌گفتند. ابن‌سینا هم کتاب شفا نوشت که گره‌های فلسفی را بگشاید و هم قانون نوشت که مشکلات جسمانی را درمان کند.

 
 
00:00 03:05


در نخستین مرکز علمی ما متافیزیک را با فیزیک گره زدند؛ لذا ابن‌سینا هنوز مانده است، خوارزمی هنوز مانده است، خواجه نصیر هنوز مانده است. این افراد آموزه‌های الهیاتی را در حکم آموزه‌های دگما و باورهایی نمی‌دیدند که صرفاً درباره آخرت سخن می‌گویند و خود را با این دنیا پیوند دهند. به همین خاطر نام مرکز علمی که در آن درس می‌خواند را «جامع» گذاشته بودند. خیلی جالب است که «جامع» را دل جامعه می‌ساختند تا در جامع، دغدغه‌های جامعه شنیده شود و پاسخ‌های علمی به آن دغدغه‌ها و دردها داده شود. به همین دلیل جامعه همواره خودش را بدهکار آن جامع می‌دانست؛ چون می‌دانست محصلان جامع کسانی نیستند که تنها درس بخوانند و پژوهش‌های تفننی کنند و کتاب و مقاله بنویسند؛ بلکه می‌دیدند هر کدام از آن پژوهش‌ها گره‌های امروز یا فردای آنها را می‌گشاید؛ یعنی دانشگاه‌ها کاملاً نیازمحور بودند. به همین دلیل کسبه بازار می‌آمدند و دانشجویان حامی می‌شدند.

امروز اگر از بورسیه تحصیلی صحبت می‌کنیم، در قرن چهارم سیدمرتضی محصلان را بورس می‌کرد و به شیخ طوسی در جایگاه دانشجوی برتر ماهیانه ۱۲ دینار پول می‌داد و می‌گفت که تو بهتر از بقیه درس می‌خوانی. فلوشیپ، اسکالرشیب دقیقاً در آن دوره مفهوم داشت. سیدمرتضی این پول را از کجا می‌آورد؟ کسبه بازار می‌دانستند دستاوردهای جامع می‌تواند سرمایه‌ای باشد برای بحران‌های جامعه. لذا حمایت مالی می‌کردند. امروزه در دانشگاه‌های دنیا بخشی تأسیس شده است با عنوان «R&D» مخفف Research and development. می‌گویند هر آنچه در دانشگاه تدریس می‌شود باید با نیازهای صنعت و تجارت گره بخورد. این همان مدلی است که داشته‌‌ایم. جالب اینجاست وقتی «R&D» را پشینیه‌شناسی می‌کنیم می‌بینیم دقیقاً از الگوهای ما مدل برداشته‌اند.

 
 
00:00 02:26

در روز اولی که طلبه می‌شویم این حدیث را به ما می‌آموزند که پیامبر(ص) فرموده‌اند: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان و علیکم بعلم الادیان»؛ یعنی علم دو گونه است: علم بدن‌ها و علم دین، و بر شما باد آموختن علم دین. در خاطر دارم که در همان زمان می‌گفتند که علم فقه خواندن بهتر از پزشکی و نجوم است. وقتی ملاک تفکیک علوم را «موضوع آنها» دانستیم و گفتیم موضوع یک علم «ابدان» است و موضوع یک علم «ادیان»، و به یکی نگاه ارزشی و هنجاری پیدا کردیم و گفتیم که بروید این علم را بخوانید و آن علم را نخوانید، جهان اسلام به طور ناخواسته از بخشی دانش‌ها خالی شد.

تجربه وحدت حوزه و دانشگاه در دوره طلایی اسلامی
قبل از رنسانس غربی‌ها آمدند و از دانش ما بهره گرفتند ولی بعد از رنسانس وقتی این تفکیک ایجاد شد، جهان اسلام از ساینس خالی شد. جهان غرب هم فقط ساسینس ما را گرفت و در بستر مکتب پوزیتیویسم و آمپریسم به عنوان مکتب تحصیلی معنا کرد و از دین غافل شد؛ یعنی آنها هم نتوانستند نسخه کاملی را که داشتیم فرابگیرند. آنها فقط بُعد علمی را گرفتند. ما هم فقط بُعد دینی را گرفتیم و به این تفکیک دامن زدیم.

آیت‌الله العظمی جوادی آملی می‌گفتند که این حدیث نمی‌خواهد بگوید تقسیم علم به موضوعات است؛ چراکه تقسیم علوم به موضوع نیست. تقسیم علوم به رویکرد و رهیافت است. می‌توانیم پزشکی را با رویکرد کاملاً جسمی و بدنی بخوانیم. می‌توانیم همین پزشکی را با رویکرد کاملاً دینی بخوانیم به نحوی که با اخلاق گره بخورد. دوهفته پیش یکی از دانشگاه‌های معتبر روسیه از ما خواستند که برویم اخلاق پزشکی را به آنها بیاموزیم. اینکه به ما گفته‌اند علم ادیان بخوانید به این معنا نیست که دانش‌های بدنی را نخوانید، بلکه به این معناست که علم را دینی بخوانید. پزشکی را هم دینی بخوانید.

ایکنا: دقیقاً ابرمسئله تعارض علم و دین هم از همین‌جا آغاز می‌شود؟

این تعارض از همین‌جا آغاز می‌شود. وقتی آمدیم علوم را تقسیم کردیم و علوم بدن را واگذار کردیم، روشن است که مکتب پوزیتیویسم از دل این دانش چیزی را به وجود می‌آورد که بشر نابود می‌شود. امروزه بحث علیه مدرنیته حرف زدن فقط مخصوص مذهبی‌ها نیست. انسان‌های سنت‌گرا در کانادا آمده‌اند و علیه مدرنیته موضع گرفته‌اند. این افراد می‌گویند که شما بدن را گرفته‌اید بی‌آنکه اخلاق را فرابگیرید.

ما جامع داشتیم. فلاسفه ما پزشکی می‌خواندند، پزشکان ما هم نگاه فلسفی و دینی داشتند. همین مسئله بود که گره‌گشایی می‌کرد. از یک زمان گفتند که مراکز آموزشی باید دو گونه باشد؛ یک‌جا حوزه باشد که فقط درس دین بخوانند؛ جایی هم باشد به نام دانشگاه که فقط دانش بخوانند و به دین کاری نداشته باشند. اگر تاریخ این موضوع را بررسی کنیم درمی‌یابیم که این کار دقیقاً ترفندی بوده است که رقیب برای جهان اسلام به کار گرفته بود و این قبای نامتعارف را برای بدنه دانشی جهان اسلام دوخته بود.

اصلاً کلمه «حوزه» یعنی کرانه و حاشیه. با این رویکرد جدید دیگر شما جامع نیستید که با جامعه ارتباط داشته باشید و دردهای جامعه را بشنوید و جامعه پشت سر شما باشد. دیگر محصلان علوم دینی به حوزه و حاشیه رفته‌اند و دردهای جامعه را نمی‌شنوند. بالتبع دیگر جامعه هم پشت سر شما نخواهد بود. نه شما هدایتگر جامعه خواهید بود و نه جامعه پشتیبان شما.

تجربه وحدت حوزه و دانشگاه در دوره طلایی اسلامی

ایکنا: کلیدواژه «حوزه سکولار» هم اینجا معنی پیدا می‌کند.

دقیقاً اینجا معنا پیدا می‌کند. سکولاریسم عملی اینجا اتفاق می‌افتد. جالب است اسم افرادی که در جامع درس می‌خواندند «ملا» بود یعنی کسی که پُر است؛ اما اکنون می‌گویند روحانی عنوانی که دقیقاً در الهیات مسیحی معنا دارد؛ یعنی شما فقط به عالم روحانی کار داشته باشید و با عالم دنیا کار نداشته باشید. این یعنی خوانش الهیات مسیحی از اسلام. ببینید چه تراژدی بدی را تجربه کردیم. کم‌کم نه تنها علوم دانشی در حوزه تدریس نشد، بلکه حتی فلسفه، تفسیر و ... را هم با ترفندهایی از حوزه گرفتند و فقط دانش فقه را در آن باقی گذاشتند. ‌کم‌کم دانش‌هایی مثل فلسفه را وارد دانشگاه کردند و با نگاه پوزیتیویستی به بررسی آن پرداختند.

من همین‌جا یک جمع‌بندی کنم. نمی‌توانیم از وحدت حوزه و دانشگاه حرف بزنیم و فقط دنبال تولید دانش باشیم. تولید دانش ما را به جایی نمی‌رساند، باید روش‌مان را عوض کنیم. مسئله در موضوعات نیست، در روش‌هاست. دردا که غربی‌ها جامع ما را گرفتند و نام دانشگاه‌های خود را University گذاشتند که از کلمه Universal به معنای «جامع» مشتق شده است؛ ولی حوزه علم دین و علم تجربی را در عالم اسلام تفکیک کردند.

ایکنا: پیشینه خیلی خوبی را مطرح کردید. حالا یک گام پیش برویم. بعد از انقلاب اسلامی این نظریه دوباره مطرح شد که باید میان حوزه و دانشگاه وحدت ایجاد کنیم. اصلاً چه ضرورتی احساس شد که این ایده مطرح شود و آیا طراحان این ایده با همین نگاهی که شما دارید به طرح این مسئله پرداختند؟

امام یک فقیه نبود، یک فردی بود که با دوراندیشی همین پیشینه‌ای که عرض کردم را مدنظر داشت و دنبال افقی بود که حوزه و دانشگاه با هم گره بخورد. بحث وحدت حوزه و دانشگاه یک مسئله ایدئولوژیک نیست. حتی یک مسئله وطنی هم نیست. این یک مسئله انسانی است. انسان امروز از عدم اشتراک این دو حوزه دانش رنج می‌برد.

متأسفانه هنوز برخی فکر می‌کنند معنای وحدت حوزه و دانشگاه این است که حوزویان می‌خواهند دانشگاه را تسخیر کنند و حوزوی‌ها نگران هستند که مدل دانشگاهی می‌خواهد در حوزه پیاده شود و حوزویان را بی‌دین کند. این بار روانی که گاه به آن دامن زده می‌شود آسیبی است که این پروژه را تهدید می‌کند. باید روشن کنیم ورود دانشگاه به حوزه نه تنها یک چالش نیست بلکه می‌تواند ظرفیت‌آفرین باشد و حوزه را با حقیقت‌ها و واقیعت‌ها بیشتر آشنا کند. همچنان که ورود حوزویان به دانشگاه می‌خواهد حوزه دانشی آنها را توسعه دهد.

 
 
00:00 02:55


اگر یک موضوعی بخواهد تحقق بیرونی پیدا کند ابتدا باید به صورت فرضیه مطرح شود. فرضیه تبدیل شود به نظریه و بعد عملیاتی خواهد شد. ایده وحدت حوزه و دانشگاه ابتدا به صورت فرضیه در ذهن امام خمینی(ره) ایجاد شد و ایشان توانستند این نظریه را تبدیل به دکترین کنند. حال مجموعه‌ای باید این دکترین را عملیاتی کند؛ مثل سازمان سمت یا نهاد رهبری در دانشگاه که این موضوع را پیگیری کردند. در اثر این پیگیری‌ها این دکترین تبدیل به جریان می‌شود.

یادمان باشد هیچ ایده‌ای محقق نخواهد شد، اگر در سطح نظریه، دکترین و حتی جریان باقی بماند. زمانی ایده می‌تواند موفق شود که از جریان عبور کند و به گفتمان تبدیل شود. گفتمان یعنی اینکه ایده وحدت حوزه و دانشگاه را توده مردم پیگیری می‌کنند و به مطالبه عمومی تبدیل می‌شود. بعد از چهل سال وحدت حوزه و دانشگاه را به جریان تبدیل کردیم اما هنوز به گفتمان تبدیل نکردیم.


  منبع: مبشرین|پایگاه خبر قرآنی و معارف اسلامی
       لینک مستقیم   :   http://mobasherin.ir/shownews.aspx?id=44576

نظـــرات شمـــا






سال 1402سال 1402