روایتی از ۶۸ سال خدمت خالصانه پیرغلام حضرت رئوف(ع)
خدمت و ارادت خالصانه در پیشگاه امام شمس‌الشموس به هر نوع و طریقی که باشد، نشان از عشق بی‌اندازه به آن حضرت است که تا انتهای زندگی برکت این خدمت بی‌هیچ چشم‌داشتی نصیب خدمتگزاران و عاشقان امام رضا(ع) می‌شود.
كدخبر: 58596
1399/07/26
به گزارش مبشرین به نقل از ایکنا، خدمت و ارادت خالصانه در پیشگاه امام رئوف(ع) به هر نوع و طریقی که باشد، نشان از عشق بی‌حد و حصر به آن حضرت است که تا انتهای زندگی برکت این خدمت نصیب خدمتگزاران و عاشقان امام رضا(ع) می‌شود.

استاد ابوالقاسم ملکی از معماران پیشکسوت آستان قدس رضوی است چکه معماری اسلامی را با معماری مدرن تلفیق کرده و زیبایی حرم مطهر رضوی را دوچندان کرده است. برای آشنایی بیشتر با این هنرمند و پیرغلام ۸۵ ساله که ۶۸ سال خدمت خالصانه به درگاه امام رضا(ع) داشته است، گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

ایکنا ـ آقای ملکی لطفا خودتان را برای ما معرفی کنید.

بنده در سال ۱۳۱۴ در شهر الیگودرز استان لرستان و در خانواده مذهبی متولد شدم. در سنین نوجوانی به مشهد آمدم و مدتی شاگردی در رشته‌های متفرقه کردم. پدرم بسیار مذهبی بود و تمایل داشت که حتما در آستان قدس رضوی فعالیت داشته باشم. به دلیل ترغیب پدرم از آبان ماه سال ۱۳۲۸ وارد آستان قدس رضوی شدم و چند سال شاگردی مرحوم حاج‌آقای رأفتی را کردم. مرحوم رأفتی، بنّا، معمار و طراح کارهای سنتی ازجمله گره، رسمی، قطار و مقرنس بود و من تمام‌کارهای سنتی را از این استاد بزرگوار فراگرفتم.

مرحوم سید عسکری نیز در حرم مطهر استاد آیینه‌کاری بود و مدتی نزد وی شاگردی کردم و هنر آیینه‌کاری را نیز آموختم و بعد از مدت کوتاهی به‌عنوان استادکار هنر معماری، آینه‌کاری، معرق و مقرنس معرفی شدم.

ایکنا ـ در خصوص آثار هنری خود در حرم مطهر رضوی بفرمایید.

صحن قدس اولین کار معماری من بود. بعد پیروزی انقلاب اسلامی پیشنهاد ساخت این صحن ارائه شد و این کار با خطرات احتمالی همراه بود. خطر مهمی که در این پروژه وجود داشت، دیوارهای مسجد گوهرشاد بود اما قبول کردم و خاک‌برداری این صحن آغاز شد و تلاش کردم کاری در شأن آستان قدس رضوی حاصل شود. همچنین «رواق دارالولایه» از دیگر آثار هنری بنده است که در این رواق نیز آیینه‌کاری به سبک مدرن انجام‌شده است.

بعد از اتمام پروژه «رواق دارالولایه»، «رواق دارالحجه» به من سپرده شد که در آنجا نیز کار گچ‌بری، مقرنس و رسمی بندی انجام دادم. سپس قسمت‌هایی از معماری صحن جامع رضوی از جمله ساخت ایوان قبله (ولی‌عصر) و گلدسته‌هایش، طلاکاری گلدسته‌های این ایوان تا زیر ماذنه و ساخت ایوان‌های سر درب غربی و شرقی را انجام دادم.

کار رسمی و قطار بندی دو صحن کوثر و غدیر نیز ناتمام باقی‌مانده بود که طی ۴۶ روز آن‌ها را به پایان رساندیم. توسعه مهمانسرا نیز به من پیشنهاد شد و آن کار را نیز با تمام خطراتی که به دلیل مجاورت با دانشگاه علوم اسلامی رضوی داشت، قبول کردم. پروژه سختی بود، چون باید ابتدا استحکامش را بررسی می‌کردیم. با مشکلات فراوان پروژه مهمانسرا را به پایان رساندیم. کنار مهمانسرا مخروبه‌ای بود، آنجا را هم رواقی دوطبقه ساختیم که در حال حاضر «رواق دارالکرامه» است.

تمامی رواق‌های قدیم حرم مطهر به‌ غیر از دو رواق «شیخ بهایی» و «دارالحفاظ» را به سبک جدید و امروزی بازسازی و نوسازی کردم و پس از اتمام کارهای آینه‌کاری حرم مطهر، استاد فرشچیان به من مدرک ارشد معماری اعطاء کرد.

روایتی از 68 سال خدمت خالصانه پیرغلام حضرت شمس‌الشموس(ع)

یکی دیگر از کارهای دشوار، خاک‌برداری زیرین حرم مطهر رضوی بود، بعد از دو تا سه متر خاک‌برداری، قائم‌مقام وقت آمد، با مشت بر دیوارهای خاکی می‌کوبید و می‌گفت: «نمی‌خواهم، خالی کنید.» در این پروژه نیز به امام رضا (ع) متوسل شدم تا مانع برای کار ما ایجاد نشود. الحمدالله خاک‌برداری تا قبر مطهر حضرت ادامه یافت، اطراف آن را خالی کردیم و با عنایت امام بزرگوار بدون هیچ مشکلی خاک‌برداری طبقه زیرین را به پایان رسانیم.

خاطرات خلوت ۹ ماهه با سرداب

باید اطراف سرداب، آجرچینی و محکم می‌شد که این کار به عهده من گذاشته شد. این پروژه اتفاقی تکرارنشدنی و تاریخی بود. از اینکه بین همه معماران و مهندسان، این توفیق نصیب ما شده بود شوکه شدیم اما ایمان داشتیم خود حضرت ما را دعوت کردند.

پنجره نقره و مشبک دارالولایه را به سمت داخل رفتیم. تصور می‌کنم ۱۰ یا یازده متر تا سرداب فاصله داشت. چهار کارگر بیرون بودند تا مصالح و ابزار لازم را فراهم کنند و چهار کارگر نیز همراه خودم بردم. ما در چند قدمی حضرت ایستاده بودیم و برای شروع به کار باید لباس‌ها را عوض می‌کردیم و مبهوت شده بودیم. می‌گفتند که این دومین سنگ است و برخی نیز نصب ضریح چهارم را هم دیده بودند. من عبارت‌های مقدس «دفن فی هذا البلد الامین» روی آن را با چشم‌های خود دیدم. دورتادور سرداب را با سنگ چیده بودند و ما باید سنگ‌ها را برمی‌داشتیم و آجرچینی می‌کردیم.

خودم هم باورم نمی‌شد، حرفی نزدم، هیچ‌چیز برای هیچ‌کس نخواستم، فقط می‌گفتم «وقت مرگم ...»، مدام همین عبارت را تکرار می‌کردم. شفاعت وقت مرگ را ... به‌اندازه روسیاهی خودم گریه کردم و گفتم: «شایستگی بخشش را به من بده، به همه عاشقانت بده. آخرتمان را آباد کن آقا...» و گریه کردم.

برای مقاوم‌سازی سرداب مطهر، باید بنای قدیمی را لایه‌برداری می‌کردیم. ضریحی دست‌ساز از جنس نقره و طلا با سنگ‌های قیمتی که به ضریح «شیر و شکر» معروف بود. این ضریح را با کمک جرثقیل بالا بردند تا زیر ضریح مطهر خالی شود و این مورد موجب دلهره ما شده بود. من سرپرست گروه بودم و مسئولیت کاری سنگین‌تری بر عهده داشتم.

روایتی از 68 سال خدمت خالصانه پیرغلام حضرت شمس‌الشموس(ع)

همه از اینکه زیر پای زائران خالی شود هراس داشتیم، اما هیچ‌کس این استرس را بروز نمی‌داد، حتی یک‌بار طی کار قائم‌مقام تولیت آستان قدس رضوی ( محمدرضا اعتمادیان) خواستار توقف عملیات شد ولی با توسل به حضرت کار را ادامه دادیم. در اینجا هرکس غرق دنیای خود بود و همه با حس و حالی تماشایی مشغول کار بودند.

همه کار خود را با زمزمه و مناجات ادامه می‌دادند. هرچند روز یک‌بار مسئولان برای سرکشی می‌آمدند و همه موارد را بررسی می‌کردند. کار سنگین و پرزحمتی بود اما شیرینی خاصی داشت. سرداب که مکانی ۱۲ متری بود را با کاشی‌های بسیار قیمتی تزیین کردیم، سقف سرداب پوشیده شد و سپس ضریح بر روی آن قرار گرفت و برای ورود به سرداب ورودی از «رواق دارالزهد» تعبیه کردیم.

می‌دانستم مرقد امام رضا(ع) اولش تنها یک قبه در میان زمین‌های خالی بوده و بعدها سنگ گذاشته‌اند. در زمان‌های قبل پایین سر مبارک دریچه‌هایی وجود داشت که ازآنجا درون سرداب دیده می‌شد و مرقد شریف در این مکان قرار داشت و سقف آن، زمین حرم یعنی زیر ضریح بود.

قبلاً شنیده بودم سرداب پر از آب است و موقع دفن حضرت، زمین را که کنده بودند به آبی رسیدند که درون آن پر از ماهی بود. به فکرم رسید که چرا اینجا آب نیست. روزها کار می‌کردیم و شب‌ها در کارگاه صحن جمهوری می‌خوابیدیم. شبی خواب دیدم که در سرداب، میان نور ایستاده‌ام، با خود فکر کردم این خواب تأثیر همان فکر است.

ایکنا ـ از خاطرات تعویض ضریح قدیمی و نصب ضریح جدید برایمان بگویید.

تصمیم برای تعویض ضریح از چند سال پیش‌گرفته شده بود و زمزمه‌های آن از ۱۳۳۴ به گوش می‌رسید و در سال ۱۳۳۸ طرح تعویض ضریح اجرا شد. در آن زمان محمد مهران تولیت وقت بود و تصمیم به انجام این کار با کمک حاج‌آقا حافظیان عملی شد. در این طرح هنرمندان زیادی شرکت داشتند و بیشتر کار را هنرمندان اصفهانی بر عهده داشتند، البته هنرمندان زرگر و نجار از اصفهان و نصاب و سنگ‌کار از مشهد و تهران نیز انتخاب شدند. حافظیان متولد ایران و بزرگ‌شده پاکستان بود و به دلیل حسن رفتار در بین شیعیان پاکستان، محبوب بود و بخشی از منابع مالی مربوط به تعویض این ضریح را پاکستانی‌ها تأمین کردند.

در کارت شناسایی من به دلیل اینکه تجربه کافی نداشتم «نیمچه بنا» قیدشده بود. اما خاطرم هست همراه گروه و پا به‌پای آنان کار می‌کردم. زمان استراحت خیلی کوتاه بود و حتی خود حاج‌آقا حافظیان هم از هشت صبح تا ۱۲ شب بی‌وقفه و بدون استراحت کار می‌کرد.

معمار قدیمی حرم امام رضا(ع) در مورد وی چنین می‌گوید: «هرچه از ارادت و مخلص بودن حافظیان بگویم بازهم کم است.» وی برای درست کردن سیمان از گلاب به‌جای آب استفاده می‌کرد و زمان آماده کردن مواد مدام دعای توسل قرائت می‌کرد.

برای افتتاح و نصب ضریح جدید از نایب التولیه دعوت‌شده بود و زائران زیادی مشتاق بودند تا ضریح را از نزدیک ببینند و مهران، تولیت وقت به‌پاس این مورد، مشت مشت اشرفی روی سر مردم می‌پاشید.

روایتی از 68 سال خدمت خالصانه پیرغلام حضرت شمس‌الشموس(ع)

همچنین از دیگر افتخارات آقای ملکی مسئولیت در ساخت و نصب ضریح مطهر و سنگ مضجع شریف حضرت رضا(ع) است. این پروژه نیز از سال ۷۲ آغاز شد و در سال ۷۹ مقارن با عید سعید قربان، طی مراسمی با حضور آیت‌الله خامنه‌ای و تولیت آستان قدس رضوی روضه رضوی با ضریح جدید بازگشایی شد.

مرحوم هاشمی رفسنجانی، کنار سنگ‌قبر امام رضا(ع) نشسته بود، گوشه‌ای از سنگ‌قبر مطهر متمایل به رنگ سفید بود و گفت: «سنگ‌قبری می‌گذاشتید که همه‌اش سبز باشد.» آن سنگ‌قبر سفید به موزه انتقال یافت و من به همراه یک راننده، سنگبر و فرد دیگری به توران پشت یزد رفتیم تا سنگ را از معدن آنجا تهیه کنیم.

صبح با ماشین پاترول راه افتادیم و ساعت دو بعدازظهر به طبس رسیدیم و مهمان آقای مهدوی شدیم. پس از صرف ناهار و کمی استراحت می‌خواستیم مسیر را ادامه دهیم که میزبان اجازه رفتن نداد و گفت اگر این ساعت حرکت کنید در این گرما اذیت می‌شوید، از اینجا تا یزد ۴۰۵ کیلومتر راه است، استراحت کنید و فردا صبح زود به راه خود ادامه دهید.

تصمیم گرفتیم بمانیم اما خوابمان نبرد. برای همین به راننده گفتم «راه بیفتیم. وی نیز گفت ما که حاضریم، اما آقا مهدوی نمی‌گذارد برویم.» وقتی آقای مهدوی دید مصمم به رفتن هستیم چند عدد هندوانه، مقداری یخ و شربت در خودرومان قرارداد و ما راه افتادیم. ۳۰۰ کیلومتر در بیابان طی کردیم که مردی با شلوار کردی علامت داد، بایستیم، راننده با مسئولیت من ایستاد. دیدیم پیکانی آن‌طرف جاده متوقف‌شده و مرد گفت: «ماشین ما خراب‌شده و هرچه آب یخ داشتیم در رادیاتور ماشین ریختیم.» خانم و دو تا بچه‌اش را سوار پاترول کرده و از آنان با هندوانه و شربت پذیرایی کردیم و ماشینش را نیز بکسل و آنان را تا منزلشان همراهی کردیم.

آن مرد برایمان تعریف می‌کرد که وقتی در آن بیابان ماشینم مشکل پیدا کرد به همسرم گفتم: «در این بیابان هیچ راه نجات و کمکی نیست.» همسرم از ماشین پیاده شد و پرسید: «حرم امام رضا(ع) کدام سمت است» و سپس رو به امام هشتم (ع) گفت: «حاشا به کرامت امام رضا(ع) ما از زیارت شما بازمی‌گردیم، انصاف است در این بیابان از تشنگی و تنهایی بمیریم؟» در همین زمان ماشین شما از دور ظاهر شد.

برای خرید سنگ به همراه فردی به نام آقای حجازی به معدن رفتیم و سنگی را انتخاب کرد و گفت: «سنگ موردنظر شما از دل این سنگ درمی‌آید.» این سنگی که بیش از ۴۰ تن وزن داشت را با یک تریلی ۱۸چرخ به سمت کارخانه سنگ‌بری در ابرکوه که ۱۰ کیلومتر با معدن فاصله داشت بردیم تا سنگ را برایمان سبک کنند.

در مسیر کارخانه به یک پیچ جاده برخورد کردیم و راننده تریلی گفت: «با عبور از این پیچ ماشین غلت می‌زند و تمام زحماتتان به هدر می‌رود. باید بروید یک بلدوزر از شهر بیاورید تا اینجا خاک بریزد.» با شنیدن این کلمات رفتم پشت ماشین تیمم کردم و دو رکعت نماز خواندم و به امام رضا(ع) متوسل شدم و به لطف خدا تریلی آن پیچ خطرناک با شیب بسیار زیاد را طی کرد. غروب که به ابرکوه رسیدیم، صاحب کارخانه سنگ را قبول نکرد و گفت جرثقیل ما ۲۰ تن بیشتر بلند نمی‌کند.

به وی گفتیم این سنگ‌قبر امام رضا(ع) است، تا اسم حضرت را شنید، قبول کرد و با ناباوری دیدیم که جرثقیل سنگ را از تریلی بلند کرد. واگن‌های آهنی زیر سنگ آمدند و سنگ را روی واگن‌ها گذاشتند. تمامی اجزای جرثقیل از هم باز شد، گفت نگران نباشید، جوشکارها آمدند و فوری آهن‌ها را جوش دادند و سنگ هم زیر دستگاه رفت و یک متر از اطرافش را بریده و سبکش کردند تا به هشت تن رسید. شب به منزلش دعوت شدیم. وقتی به منزلش رفتیم ۲۰ نفر دیگر هم دعوت‌شده بودند تا سنگ‌قبر امام رضا (ع) را زیارت کنند. روضه خواندند و مداحی کردند. صبح هم صاحب کارخانه یک توپ پارچه سبز خرید و دور سنگ پیچید و مبلغی هم برای سبک کردن سنگ دریافت نکرد.

ملاقات با آیت‌الله طبسی

زمانی که برای خرید سنگ به یزد رفته بودیم، مرحوم آیت‌الله طبسی عمل قلب کرده و در بیمارستان تهران بستری بودند در ملاقاتی که با آیت‌الله طبسی در بیمارستان داشتیم از موفقیت کار صحبت کردیم و یک‌تکه از سنگ را به ایشان نشان دادیم. از اتفاقات و عنایات حضرت رضا(ع) در این سفر گفتیم و چشمان مرحوم تولیت فقید پر از اشک شد.

روایتی از 68 سال خدمت خالصانه پیرغلام حضرت شمس‌الشموس(ع)

در سال ۵۴ همراه حاج محمد حسن رضوان و آقای رحمتی به عنوان هنرمندان برتر ایران در لندن معرفی شدیم و در خرداد ماه ۸۶ نیز به عنوان هنرمند برتر خراسان رضوی برگزیده شدم.

طی بازسازی شهر هویزه در جنگ ایران و عراق، به دستور امام خمینی(ره) برای بازسازی هویزه به آنجا رفتیم و بیش از ۱۴۰ واحد ساختمانی یک خوابه و دو خوابه بنا کردیم. این بازسازی سه سال طول کشید و طی این مدت از خانواده دور بودم اما به واسطه همین خدمات حکم خدمت کشیک هفتم در سال ۶۶ را دریافت کردم و تا امروز خادم آن حضرت هستم.

منبع: