چرا اسلام حکم به قتل مرتد داده است؟
حکم جزایى مرتد نیز این است که: مرتد فطرى اگر مرد باشد کشته می‌شود و توبه او نزد قاضى قبول نمی‌شود، اما اگر مرد مرتد ملّى باشد نخست دعوت به توبه می‌شود، اگر توبه کرد آزاد می‌شود، و إلّا کشته می‌شود. زن مرتد، چه فطرى باشد چه ملّى، کشته نمی‌شود، بلکه دعوت به توبه می‌شود، اگر توبه کرد آزاد می‌شود، و الّا در زندان باقى می‌ماند.
كدخبر: 42299
1397/08/19

به گزارش مبشرین به نقل از حوزه، پاسخ به شبهات از وظایف مراکز حوزوی و دینی است که این خبرگزاری در شماره های گوناگون به ارائه برخی از شبهات و پاسخ های آن، برگرفته از «پایگاه تخصصی شبهه» خواهد پرداخت.

سوال:

چرا اسلام حکم به قتل مرتد داده است؟

 

پاسخ:

برای درک صحیح از این سوال، و پاسخی کامل، لازم است تمام جوانب مرتد و تعریف صحیح آن و احکام پیرامون آن، بیان شود…

 

مرتد کیست؟

مرتد کسى است که بعد از مسلمان شدن، کافر گردد.[۱] چه خروج از اسلام با انکار اصل دین باشد یا یکى از اصول دین (توحید، نبوت و معاد) حاصل می‌شود، و نیز اگر یکى از ضروریات دین را – که براى همه مسلمانان روشن و واضح است – به گونه‌اى که – ملازم با انکار رسالت باشد، و انسان به این ملازمه توجه داشته باشد، باز ارتداد حاصل می‌شود.[۲]

 

ارتداد به دو قسم فطرى و ملّى تقسیم می‌شود:

۱_ مرتد فطرى، کسى است که پدر یا مادرش در هنگام انعقاد نطفه‌اش مسلمان بوده‌اند و خودش پس از بلوغ، اظهار اسلام کرده، و سپس از اسلام خارج شده است.

۲_ مرتد ملّى کسى است که پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه او کافر بوده‌اند، و او پس از بلوغ، اظهار کفر کرده و سپس اسلام آورده، و مجدّداً کافر شده است.

 

حکم مرتد در ادیان الهى و مذاهب اسلامى

ارتداد در ادیان الهى غیر از اسلام جرم و گناه، و مجازات آن مرگ است.[۳] البته حکم سایر ادیان، با اسلام در برخی شرایط، متفاوت است. [۴]

در فقه شیعه، مرتد داراى برخى از احکام مدنى در باب ارث و زوجیت است. به گونه ای که اموال مرتد، بعد از احراز ارتدادش، بین ورثه تقسیم می شود و همسرش بر او نامحرم خواهد شد و باید عده فوت نگه دارد.

 

حکم جزایى مرتد نیز این است که: مرتد فطرى اگر مرد باشد کشته می‌شود و توبه او نزد قاضى قبول نمی‌شود، اما اگر مرد مرتد ملّى باشد نخست دعوت به توبه می‌شود، اگر توبه کرد آزاد می‌شود، و إلّا کشته می‌شود. زن مرتد، چه فطرى باشد چه ملّى، کشته نمی‌شود، بلکه دعوت به توبه می‌شود، اگر توبه کرد آزاد می‌شود، و الّا در زندان باقى می‌ماند.

در فقه اهل سنت؛ بنابر رأى مشهور، مرتد – در همه انواع آن – ابتدا دعوت به توبه می‌شود، اگر توبه کرد آزاد می‌شود، و گرنه کشته می‌شود و فرقى میان ملّى و فطرى و زن و مرد نیست.[۵]

 

تشریع حکم ارتداد در اسلام

قرآن کریم می فرماید: «وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» [۶] ترجمه: «و جماعتی از اهل کتاب گفتند: “در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید، و در پایان [روز] انکار کنید شاید آنان [از اسلام] برگردند.»

 

دوازده نفر از دانشمندان یهود خیبر و نقاط دیگر، نقشه‌‏اى ماهرانه براى متزلزل ساختن باور و ایمان بعضى از مؤمنان طرح نموده و با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله برسند و ظاهراً ایمان بیاورند، ولى در آخر روز از آیین برگردند. هنگامى که از علت کارشان سؤال شد بگویند: ما صفات محمّد را از نزدیک مشاهده کردیم. هنگامى که به کتب دینى خود مراجعه نموده یا با دانشمندان دینى خود مشورت کردیم، دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است، تطبیق نمى کند. از این رو برگشتیم. این موضوع سبب مى شود که عده‌‏اى بگویند این‏ها که به کتب آسمانى از ما آگاه ترند، لابد آنچه را گفته‌‏اند، راست مى گویند و به این وسیله ایمان مسلمانان متزلزل مى گردد.[۷]

مکر و نیرنگ کفار به وسیله خداوند آشکار گردید. خدا حدّ ارتداد را وضع نمود. این ترفند مختص زمان رسول خدا صلوات الله علیه و آله نمى باشد، بلکه در همه زمان‏ها امکان اجراى آن از سوی دشمنان اسلام وجود دارد.

 

دلایل عقلی و حکمت حکم ارتداد

ارتداد ذاتا ارتباطی با حوزه اعتقادی فرد ندارد، بلکه قانونی سیاسی – اجتماعی است؛ به همین خاطر اولین شرط ارتداد، اظهار کردن ارتداد است. معنای دقیقتر ارتداد را می توان، موضع گیری در مقابل اسلام در فضای جامعه بیان داشت؛ بنابراین مربوط به جامعه می شود و یک جرم اجتماعی و سیاسی در جامعه اسلامی است.

 

به عبارت دیگر اگر فردى در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، مى‌‏تواند دین دیگری را انتخاب کند، اما در جامعه‌‏اى که بر اساس اعتقادات و باورهاى دینى، قوانین، رفتارهاى اجتماعى و فردى، امیال و آرزوهاى انسان‏ها ارزش‏هاى اخلاقى شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهاى بسیارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات موضع‏گیرى نموده و درصدد تخریب آن ها باشد.

 

دلیل این منع هم روشن است، زیرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و اجتماعى ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد؛ بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومى و ایمان مردم را متزلزل مى‏‌کند، اظهار آن روا و شایسته نیست، و با وجود یک سرى شرایط اسلام با مرتد برخورد مى‌‏کند؛ اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنیت فکرى و فرهنگى جامعه آسیبى وارد نکرد، به او کارى ندارند و حکم ارتداد نداشته و عقیده‏اش نزد خودش محترم است.

 

پس ارتداد در اسلام، بیش از آن که جنبه اعتقادی و فردی داشته باشد، جنبه های دیگر اجتماعی دارد؛ زیرا واقعاً دین اسلام برای کسی که به دنبال حقیقت باشد، ارزش قائل است. خود بر این امر تاکید می نماید. پس قرار دادن حکم ارتداد بر یک تحقیق حقیقت جویانه بی معنی است. مشکل آن جاست که انکار دین رسمی جامعه و عقیده بخش اعظم اجتماع توسط فرد علنی شود و باورهای اصیل دینی مورد هجمه قرار گیرد.

 

حال، به شمارش برخی از حکمت های این حکم می پردازیم:

۱_ بازدارندگی از فساد اجتماعی:

هر حکومتی، برای بازدارندگی از فساد، اهرم های فشاری را مورد استفاده قرار می دهد؛ تا جامعه را از فساد بازدارد. حال در حکومتی اسلامی، که غیر خود را باطل می داند (و برای این مقدمه نیز دلایلی اقامه کرده است) حق دارد در از آنچه که خود فساد می داند، ممانعت نماید. حال حکومت اسلام که کفر را فساد می داند؛ با اهرم فشاری چون اعلام جرم و مجازات، از ارتکاب به آن عمل منع می نماید.

 

پر واضح است که تشخیص فساد، بر عهده نظام حاکم است؛ و تمام این قوانین جزائی اسلام، برای زمانی است که اسلام حاکم باشد. بر اساس همین قاعده است که در کشورهایی که نظامی غیر از اسلام وضع شده است، با قوانین متفاوتی برای مقابله با فساد مواجه هستیم، از اعدام برای حمل مواد مخدر تا ضرب و جرح برای عبور از چراغ قرمز.

 

۲_ بازدارندگی از فساد فردی:

یکی از مواردی که بعد از کفر، دچار آسیب خواهد شد، کانون خانواده شخص کافر است. این آسیب، اعم از آسیب های مادی و معنوی است. حتی آسیب های حقوقی و جزائی را نیز شامل می شود.

 

اسلام می خواهد، تا از این فسادها نیز جلوگیری نماید؛ حکم ارتدادف به عنوان عاملی بازدارنده، می تواند برای این فسادها نیز، بازدارندگی داشته باشد. به این صورتکه، شخص مرتد، حتی در کانون خانواده نیز ارتدادش را ابراز نمی کند، تا اولا کانون خانواده حفظ گردد. دوما افراد خانواده تحت تاثیر ارتداد یکی از اعضاء خانواده، دچار اضمحلال اعتقادی نگردند؛ خصوصا اگر خانواده از معلومات دینی ضعیفی برخوردار باشند. و سوما مشکلات حقوقی و جزائی برای خانواده منتفی شود. ارتداد یک شخص، مشکلات ملکیت و زوجیت و ولایت را در برخواهد داشت.

 

موارد دیگری چون حفظ آبرو، عدم ارتکاب به جرایم و فواحش و … همگی از مفاسد فردی ارتداد است.

 

۳_ دفع حداقلی:

اسلام برای اینکه اشخاص، به زودی و با هر شبهه ای، اقدام به کفر نکنند؛ قانون ارتداد را وضع کرده است؛ طبق این قانون، اگر شخصی در جامعه اسلامی، دچار تردید در اسلام شود؛ حق ندارد کفرش را اظهار نماید. به عبارت دیگر، حکومت اسلامی، می پسندد شخص هر چند در باطن کافر است، اما با ظاهری اسلامی در بین مسلمانان به زندگی خود ادامه بدهد. این خواسته حکومت، باعث می شود شخص با مسلمانان گفتمان داشته و تعامل نماید و در اثر تکرر این واقعه، شبهه شخص مرتد از بین برود و کافر شدنش، منتفی شود.

 

این قاعده، برای افراد جامعه ی اسلامی که از بهره علمی و بنیه اعتقادی کافی برخوردار نیستند؛ عامل بازدارنده ایست تا با کفر زودهنگامشان، به افکار جامعه آسیب وارد نسازند.

 

۴_ جلوگیری از جنگ روانی:

همانطور که در عنوان «تشریع حکم ارتداد» گذشت، کفار با استفاده از ایمان آوردن های صوری و کفر مجدد و … قصد تخریب ایمان مومنان را داشتند؛ اگر این هدف کفار به نتیجه می رسید؛ جنگ روانی عظیمی علیه حکومت اسلام و مسلمانان آغاز می شد و مسلمانان بسیاری بر اثر این جنگ روانی، حتی اعتقادات یقینی خود را رها می کردند.

 

اسلام با تشریع حکم اعدام برای مرتد، از این حیله کفار و آغاز این جنگ روانی، جلوگیری کرد.

 

۵_ جلوگیری از اقدام عجولانه و انتخاب کورکورانه:

اسلام، حکم ارتداد را سخت معین کرده است تا از اقدام های عجولانه و انتخاب های کورکورانه جلوگیری به عمل آورد. به این بیان که هر کس با هر دلیل ساده و پیش پا افتاده ای، اقدام به تغیر دین نکند.  و یا با کمترین دلیلی، دینی را قبول ننماید. پس بنابراین لازم است که در حکومت اسلامی، مسلمانان با دلیل متقن و دینی را قبول نمایند. سپس با دلیل متقن دین اسلام را انکار نمایند. به همین دلیل تقلید در انتخاب دین ممنوع و باطل اعلام شده است.

 

از آنجا که اسلام از عدم وجود دلیل متقن و مفید برای انکار اسلام و یا نقد آن مطمئن می باشد؛ پس با اقتدار تمام، حکم به مجازات مرتدین می دهد؛ چرا که هیچ دلیل قانع کننده ای برای ترک اسلام وجود ندارد؛ جز شبهات که با تحقیق مرتفع می گردند.

 

آیا یک مسلمان، به صرف انکار، اعدام می شود؟

در پاسخ می گوییم که طبق آنچه از احادیث و روایات و احکام اسلام برداشت می شود، این است که چهار شرط اساسی باید در عمل مرتد باشد تا حکم ارتداد بر او جاری شود:

۱_ خروج از اسلام تحقق بیابد.

۲_ این خروج، از روی اختیار باشد (نه از روی اجبار و کراهت و …)

۳_ انکار جاحدانه باشد (یعنی از روی علم باشد نه از روی جهل و یا فراموشی و …)

۴_ اقدام عملی بر ضد اسلام

 

بنابراین شخصی که در امری دینی شک و تردید دارد و یا از روی جهل یک مساله ی ضروری دین را منکر شده است (بدون اینکه بداند آن مساله دینی است) و یا از روی اجبار و کراهت و … مجبور به این انکار و خروج از دین شده باشد و یاهمه شرایط را داشته باشد، اما علیه حکومت و یا اسلام، اقدامی عملی ننماید و انکارش را نمایان ننماید، حکم ارتداد بر وی ثابت نخواهد بود.

 

معرفی کتاب:

برای اطلاعات بیشتر و تکمیلی، کتاب ارتداد در اسلام، تالیف عیسی ولائی را توصیه می نماییم.

 

__پی نوشت_________

[۱]. الزبده الفقهیه فی شرح الروضه البهیه (لشهید الثانی): ج۹، ص۴۲۰

[۲]. تحریرالوسیله: ج۱، ص۱۱۸

[۳]. ر.ک: عهد قدیم: سِفر توریه مثنى، فصل ۱۳؛ کتاب مقدس، ترجمه فارسى ولیم گلن، دار السلطنه، لندن، ۱۸۵۶ میلادى، ص ۳۵۷ – ۸؛ الکتاب المقدس، دار المشرق، بیروت، سفر ثنیه الاشتراع، الفصل ۱۳، ص ۳۷۹ – ۸۰. عهد جدید سازمان ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، تهران، ۱۳۵۷، ص ۳۰۵ – ۶.

[۴]. البته برخى مجازات مرگ براى ارتداد را حکم تعزیرى می‌دانند نه حد؛ و معتقدند تعزیرات تماماً به دست حاکم است و شکل خاصى براى آن در اسلام معین نشده است؛ لذا نمی‌توان گفت مجازات ارتداد از دیدگاه اسلام مرگ است. ر.ک: منتظرى، حسینعلى، دراسات فى ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه، ج ۳، ص ۳۸۷؛ ولایى، عیسى، ارتداد در اسلام، ص ۱۲۹ – ۱۴۸

[۵]. عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۲۴؛ ابو حنیفه مانند شیعیان میان زن و مرد فرق گذاشته است. (ابوبکر الکاسانى، بدایع الصنایع، ج ۷، ص ۱۳۵) و حسن بصرى دعوت به توبه را نمی‌پذیرد (ابن قدامه، المغنى، ج ۱۰، ص ۷۶)

[۶]. قرآن کریم: سوره آل عمران، آیه ۷۲

[۷]. تفسیر نمونه: ج۲، ص

 

منبع: